پسر گل مامان

دلم برات تنگه....

  سلام عسل مامان   خوبی؟؟؟ یعنی الان کجایی مامانی؟؟؟توی آسمونایی؟؟؟ الان تو منو میبینی؟؟؟  پسرم مامانی تنهات گذاشته؟؟؟ دلم برات تنگ شده گلم... ببخشید که من مامان خوبی نبودم برات...میخواستم روی پر قو بخوابی اون وقت الان....!!! مامانی بدون خیلی حسرت دیدنت رو میخورم و ناراحتم،من نتونستم ازت خوب مراقبت کنم... تو حق داشتی که این مامان رو نخوای،من میدونم الان پیش خدایی و فرشته های مهربون ازت مراقبت میکنن... فرشته های مهربون برای پسر من قصه بگین تا خوابش ببره،نذارین تنها بمونه،خدایا مراقب  هدیه ای که بهم دادی و من قدرش رو ندونستم و ازم پسش گرفتی باش.... خدایا منو ببخش،ب...
19 فروردين 1392

آیا میای؟؟؟

  سلام فرشته گلم...                                                                                                                                                                          نمیدونم این ماه ...
14 فروردين 1392

عید نوروز

  مامانی گلم عیدت مبارک             الان عید نوروز هست،ما ایرانی ها رسم داریم با شروع سال جدید و رسیدن بهار جشن میگیرم  سفره هفت سین میچینیم و کنارش میشینیم و دعا  میخونیم  تا  سال نو سال خیلی خوبی باشه برامون، توی این روزها همه شاد هستن و بهم تبریک میگن و به دیدن  همدیگه  میرن...     نی نی گلم خیلی دوست داشتم این عید خدا تورو بهم عیدی میداد،اما قسمت نبود،ایشالا خدا کادوی تولدم تورو بهم بده  البته هر چی خیره پیش بیاد ایشالا..........             دوستت دارم گلم   ا...
4 فروردين 1392

به امید آمدنت...

  سلام فرشته مامان         امروز با بابایی صحبت کردیم قرار شد که شما ایشالا همین ماه بیای توی دل مامان  آخه بابایی از اواسط اسفند تعطیل میشه و ما میتونیم بریم مسافرت     اما اگر شما بیای دیگه  نمی تونیم  بریم مسافرت،چون من باید مواظب خودم باشم که اتفاقی برای شما نیوفته.... تازه 17 اسفند هم عروسی یکی از دوستامه میخوام برم اونجا قر بدم    نی نی گلم خیلی دوستت دارم،ایشالا اگر این ماه میای سالم و خوشمل بیای توی دلم و به موقع دنیا بیای و دل من و بابایی رو شاد کنی و هم اینکه خونمونو روشن کنی ...   دوستت دارم نی ...
12 اسفند 1391

گرفتن مجدد مجوز....

  سلام نی نی گلم       خوبی عسل مامان؟  دلم برات یه ذره شده، واییییییییی بالاخره آقای دکتر بهم مجوز داد که  شما بیای توی  دلم..... خداروشکر کردم عزیزم ، با اینکه بهم گفت باید دهانه رحمم رو بدوزه که شما جات امن باشه اما انقدر  خوشحال بودم و توی اسمون ها پرواز میکردم   که این حرفش اصلا ناراحتم نکرد  گل مامان ....حالا منم دعا میکنم که این دفعه هم هر وقت  دوست داشتی بیا توی دل مامان و تا آخرش باهام بمون که دیگه دلم نشکنه گلم.... ولی خداییش زیاد هم منتظرم نذار دیگه باشه؟؟؟؟   خیلی دوستت...
13 بهمن 1391

لغو مجوز

سلام نی نی قشنگم       نی نی گلم یادته آقای دکتر مجوز داده بودن شما بیای توی دلم ؟؟!!! مجوزم لغو شد، آخه  یه  کمی مامانی مریض شده ، آقای دکتر هم دارن من رو درمان میکنن و خوب چک میکنن که هیچ  مشکلی پیش نیاد  وقتی شما بیا  توی  دلم....    خیلی دلم برات تنگ شده عسل مامان، تو برام دعا کن که زودی خوب بشم باشه؟؟؟ که شما  زودتر بیای عزیزدلم    شبت بخیر گل مامانی   عاشقتم... ...
26 دی 1391

آماده برای مامان شدن....

  سلام فرشته مامان    عزیزدلم من دارم کارهام رو انجام میدم که اگر شما زودی اومدی توی دلم دیگه کاری نداشته باشم که تو هم اذیت نشی گلم ،رفتم کلی پیاز خریدم و پیاز داغ درست کردم و گذاشتم توی فریزر  چون فک کنم شما از بوی پیاز داغ خوشت نمیاد و من حالم بد میشه....   هفته پیش رفتم پیش آقای دکتر دندون پزشک و یکی از دندون هام رو پر کردم آخه اگر شما توی دلم باشی نمیتونم دیگه داروی بی حسی بزنم و دندونم رو درست کنم.   بعد رفتم کلی سبزی خرد شده برای آش و خورشت و کوکو و اینا گرفتم و بسته بندی کردم و  گذاشتم توی فریزر که دیگه هرچی خواستم بتون...
12 دی 1391

سال نو میلادی

                                                    نی نی گل مامان    کریسمس مبارک گلم ، این روزها روزهای کریسمس هست که مسیحی های عزیز این روزها  روز عیدشونه و تعطیلند و بابا نوئل براشون کادو میاره..... امشب آخرین شب سال 2012 هست،امیدوارم با شروع  سال 2013 تو زودی بیای تو  دل مامان و بعدش هم به موقع بیای بغل مامان و بابا که   بی صبرانه منتظرت هستیم گلم..... قشنگ عاشقتم  ...
10 دی 1391

مجوز صادر شد

  سلام مامانی من     ما از مشهد به هر سختی بود برگشتیم ، دیشب رفتیم خونه مامی و پدر جون     ( مامان و   بابای مامانی) از اونجا با آقای دکتر مهربون تماس گرفتم ببینم چی میخوان بهم بگن،گفته  بودن  باهام تماس میگیرن....  خلاصه وقتی باهاشون صحبت کردم بهم گفتن که نیازی به جراحی فیبروم هات نداری و  باید اقدام کنی به بارداری    وای انقدر ذوق کردم که نگو   خوب شد همون موقع بابایی از سر کار اومد و بهش گفتم خیالم راحت شد وگرنه جلوی  مامان و بابام سوتی میدادم، آخه   نمیخوام اونها هم انتظار بکشن ،شاید شما ...
3 دی 1391